سفارش تبلیغ
صبا ویژن
توانگری خردمند، به حکمتش و عزّت او به قناعتش باشد . [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 85 مهر 23 , ساعت 2:18 عصر

ماه رمضون امسال هم اومد . یادمه بچه که بودم دوتا سال نو داشتم یکی عید نوروز و یکی هم عید فطر . بااینکه روزه نمی گرفتم و بچه بودم ولی عاشق عید فطر بودم نمی دونم چرا ...

امسال هم ماه مبارک اومد و من به رویه هر سال بدجوری احساس گناه می کنم . ماه رمضون همیشه منو به خودم اورده و میاره و از این جهت برام زجرآوره.

چند روز پیش، تلویزیون جانبازی رو نشون داد( آقای نوباوه خبرنگار TV ایران که اگه یادتون باشه چند سال پیش از نیویورک و واشنگتن گزارش می داد. ) که ازش پرسیده شد چه توقعی از مردم داری؟ جواب داد هیچ چی؟ اینقدر این جمله رو محکم گفت که شدیدا منو تکون داد . باز ماه رمضون اومد و من احساس تنهایی شدیدی می کنم . خدایا دارم کجا میرم ؟ اگه هیچ کی ندونه تو می دونی که تنها دلیل اومدنم به سربازی این بود که یه روزی گذرنامم رو بگیرم و یزنم به چاک ، همیشه گفتم که اینجا جای من نیست اینجا فقط احساسات و استعداد آدم رو می کشن . اینجا عشق آدم رو از آدم می گیرن به جرم اینکه خواستی بیشتر بشناسیش ، خواستی اشتباه پدر و مادرت رو در حق آیندگان و بچه هات تکرار نکنی تو رو از داشتنش محروم می کنن.

پارسال این موقع توی کرج بودم و باورتون نمیشه اگه بگم پارسال همین لحظه احساس می کردم خوشبخت ترین مرد زمینم ، اما الان تنهاترین موجود دنیام ، وقتی این جانبازها رو می بینم با اینکه اصلا مذهبی نیستم دلم یه جوری می شه احساس گناه می کنم پیش خودم می گم اون این طوری شد تا من الان پشت کامپیوترم بشینم و مطلب بنویسم .

اونها اینطوری شدن تا من بتونم توی امنیت زندگی کنم ، درس بخونم و عاشق بشم ، اصلا عشق یعنی چی؟! تازه که دم در اورده بودیم می گفتیم عشق یعنی : ع ( علاقه) ش ( شدید ) ق ( قلبی ) اما تازگیها داره اتفاقات جالبی برام می افته دارم به یه تعریف تازه از عشق می رسم. بگذریم از رمضان بگیم و ...

امیدوارم هممون بتونیم از فضیلتهای این ماه استفاده کنیم و منم یک کمی آدم شم.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ